مدح و ولادت حضرت معصومه سلاماللهعلیها
طی شد شب هجران و مبارک سحر آمد مژده بده ای دل که صبا خوش خبر آمد در گـلـشـن دین بـاز گـل یاس در آمد بـانـوی قـم آمـد، غـم عـالم به سر آمد درد هـمگـان بـاز نگـفـته شده درمـان آمد به جهان، جانِ علی جانِ خراسان یک بار دگر سـوره کـوثـر شده معـنا فـریـاد رس هر لـبِ تـشـنـه شده دریـا ای حـیـدریون فاطمه برگـشت به دنیا تا کـور شـود هر که بُـوَد دشمن مولا ای مردم عالم پس ازین عرش نشینید از فـاطـمه هر چیز شـنـیـدید، بـبـینـید مــائــیـم هـمـه مـلـت ایـرانِ کــریـمـه هـستـیم کـنـیـزان و غـلامـان کـریـمه در سـفـرۀ مـا هـست فـقـط نان کریمه مـوریـم ولـی مـور سـلـیـمـان کـریمه هر قدر جهان رنگ عوض کرد به کَرّات جز لـطـف نـدیـدیـم ازین عمه سادات او کیست که صاحب نفـسانـند گدایش او کیست که معصوم کُنَد جان به فدایش والله فـقـط کـار ائــمـه اسـت ثـنــایـش جـمعِ حـرم آل کـسا صحن و سرایش چون کعبه بُوَد عزت این روضۀ رضوان این فخر بهشت است که قم گشته درِ آن ای فـاطـمـۀ فـاطـمه ای بـانـوی جنت دلـبـسـتۀ دارالـکـرمـت اهـل کـرامـت دارنـد بـزرگـان ز تو امّـیـد شـفـاعـت ای مفـتخـر از پـیـرغـلامیِ تو بهجت قم مرد خدا دیده چه بسیار، چه بسیار شیعه چقَدَر هست به این شهر بدهکار بر سینه که مثل تو زده سنگ رضا را آوازۀ عـشـق تـو گـرفـتـه هـمـهجـا را کوتاهی عـمرِ تو بر افـراشت وفـا را رفـتـی تو رهِ زیـنـبِ شـاهِ شــهــدا را مـانـنـد عــقـیـلـه تـو وفــادار تــریـنـی بر یـوسـف مشـهـد تو خـریدارتـرینی من گـر چه بَـدَم سـائـل درگـاه شـمـایم گردیده قم و مشهدتان سعی و صفـایم بینـا و نـوایـم کـه تـویـی نـا و نـوایـم من بـنـدۀ سـلـطـان مـعـین الضـعـفـایم بانـو چـو گـذشـته بده رنگی به حـنایم بـیـچـاره شـدم، دیـر شـده کـربـبـلایـم |